- زور کردن
- فشار دادن، ظلم کردن ستم ورزیدن
معنی زور کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- زور کردن
- زور و قوه به کار بردن، ظلم و تعدی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بفاصله ای بعید فرستادن
ناتوان ساختن، ضعیف کردن کسی را
ستم کردن ظلم کردن، یکسان کردن یکنواخت گردانیدن چیزی را بدسته های شبیه و نظیر تقسیم کردن
پر نمک بودن
مشورت کردن، کنکاش کردن، رای زدن
فراهم و آماده کردن، مرتب و هماهنگ کردن
کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
چیزی را در فاصلۀ دور قرار دادن، کسی را از خود راندن یا به محل دور فرستادن
کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن
نابینا ساختن اعماء
دفن کردن مرده را: نصر سیار برو اصل عمرو نماز کرده اندر سراپرده خویش گور کردش. یا به گور کردن، دفن کردن
شکار کردن
کنایه از خیره شدن، با توجه نگاه کردن در چیزی، تغییر دادن فاصله کانونی عدسی زوم برای تطبیق با موضوع مورد نظر عکاس یا فیلمبردار
увеличивать
zoomen
blenden
oślepiać
збільшувати
ослеплять
przybliżyć
осліплювати
dar zoom
fare zoom
hacer zoom
zoomer
aveugler